امروز چهارشنبه , 16 آبان 1403

پاسخگویی شبانه روز (حتی ایام تعطیل)

15,000 تومان
  • فروشنده : کاربر
  • مشاهده فروشگاه

  • کد فایل : 49713
  • فرمت فایل دانلودی : .doc
  • تعداد مشاهده : 6.7k

دانلود تحقیق درمورد قصص قرآن

دانلود تحقیق درمورد قصص قرآن

0 6.7k
لینک کوتاه https://it-ebooks.pdf-doc.ir/p/b8e6027 |
دانلود تحقیق درمورد قصص قرآن

با دانلود تحقیق در مورد قصص قرآن در خدمت شما عزیزان هستیم.این تحقیق قصص قرآن را با فرمت word و قابل ویرایش و با قیمت بسیار مناسب برای شما قرار دادیم.جهت دانلود تحقیق قصص قرآن ادامه مطالب را بخوانید.

نام فایل:تحقیق در مورد قصص قرآن

فرمت فایل:word و قابل ویرایش

تعداد صفحات فایل:270 صفحه

قسمتی از فایل:

بار ديگر رسول خدا آنان را دعوت كرد و پس از صرف طعام بي درنگ بحمد و ثناي الهي سخن آغاز نمود و شهادت بر زبان جاري ساخت سپس فرمود «إنَّ الرَّائد لا يكذب أهله، و الله الّذي لا إله إلّا هو إنّي رسول الله إليكم خاصّة و إلي الناس عامّة و الله لتموتنَّ كما تنامون و لتبعثنَّ كما تستقيظون و لتحاسبنَّ بما تعملون و لتجزون بالإحسان إحساناً و بالسوء سوءاً، و انّها الجنّة أبداً أوالنار أبداً» براستي كه پيشرو قافله به ياران خود دروغ نگويد، سوگند به آن خدائي كه جز او معبودي آنچنان كه مي رويد خواهيد مرد و همانطور كه از خواب برمي خيزيد در قيامت از گور برانگيخته خواهيد شد و بحساب شما دقيقاً رسيدگي خواهند كرد و برفتار نيكتان پاداش نيك و بكردار زشتشان سزاي بد خواهند داد و سرانجام كارتان يا بهشت جاويد است و يا آتش دوزخ.

كلام آن حضرت كه بدينجا رسيد ابوطالب با لحني بسيار آرام و متين كه حكايت از ايمان و انقلاب دروني او مي كرد گفت: نصيحت و خيرخواهي تو را بجان و دل پذيرفتيم و از سر صدق و راستي نبوت را تصديق نموديم و چه بسيار آرزومند و عاشق ياري تو هستيم، و اشاره بحضار كرده گفت ايشان برادران و خويشان و تبار تواند و من يكي از ايشانم جز اين كه بر ديگران درخواسته تو سبقت جستم هر چه مأموري انجام ده بخدا سوگند تا زنده ام دست از ياريت برندارم1 لكن ابولهب با لحني تند و مسخره آميز گفت اين عجب رسوائي است، اي قريش قبل از آن كه او بر شما دست يابد دستش را كوتاه سازيد، ابوطالب گفت به خدا سوگند تا زنده ايم از او دفاع خواهيم كرد.

پاره اي گويند رسول خدا r رو كرد به پسران عبدالمطلب و فرمود «يا بني عبدالمطلّب إنّي والله ما أعلم شابّاً في العرب جاء قومه بأفضل ممّا قدجئتكم به قد جئتكم بخير الدُنيا و الاخرة و قد أمرني الله تعالي أن أدعئكم إليه فأيّكم يوازرني علي هذا الأمر علي أن يكون أخي و وصيّي و خليفتي فيكم» اي پسران عبدالمطلب براستي جواني از عرب نمي شناسم كه چيزي را براي قوم خود آورده باشد بهتر از آنچه من آوردم، بي شك بدانيد من خير دنيا و آخرت را براي شما آورده ام، پروردگارم بمن فرمان داده كه شما را بسوي او بخوانم اكنون هر كدام از شما حاضر باشد مرا ياري كند او برادر و وصي و خليفة من در بين شما خواهد بود؟ علي u كه در آن هنگام جواني بالغ بود بپاي خاست و گفت يا رسول الله من حاضرم تا آخرين نفس تو را ياري كنم پيغمبر او را نشانيد و سخن خود را تكرار كرد تا سه بار علي u گفت من حاضرم كه در اين كار پشتيبان تو باشم، سپس رسول خدا بازوي او را گرفت و فرمود «انَّ هذا أخي و وصيّي و خليفتي فيكم فاسمعوا له و أطيعوا»: اين علي برادر و وصي و جانشين من است در بين شما، از او بشنويد و او را مطيع باشيد، قريش خنديدند و به علي و پدرش ابوطالب نگريسته از روي تمسخر گفتند اي ابوطالب اكنون از پسرت پيروي كن كه او را بر تو امير ساخت.

بهر حال اين مجلس خاتمه يافت و قريش پراكنده شدند لكن با سينه هاي پر از خشم و چهره هاي در هم كشيده و عبوس و دلهاي پر از كينه، اما چاره اي نداشتند چون رسماً ابوطالب را كه رئيس دارالندوه بود حامي محمّد مي ديدند، چندي بدين منوال گذشت تا اين كه پيغمبر مأموريت پيدا كرد همة مردم را بدين خويش دعوت كند و آية «فاصدع بما تؤمر و أعرض عن المشركين» نازل گشت پيغمبر اكرم از كوه صفا بالا رفت و ندا داد «يا بني فهر! يا بني عدي! يا بني فلان! و يا بني فلان» يكايك بطون و قبائل را بنام خون همگي گرد آمدند و ابولهب هر طور كه بود خود را رسانيد شايد بتواند از دعوت پيغمبر جلوگيري كند پس از آن كه همه جمع گشتند فرمود اگر من بگويم كه سواراني در اين وادي خيال غارت بردن بر شما دارند مرا تصديق خواهيد كرد؟ گفتند آري ما تا كنون دروغي از تو نشنيده ايم، آنگاه فرمود «فإنّي نذيرٌ لكم بين يدي عذاب شديد»: براستي كه من شما را از كيفر زشتكاريهايتان بعذابي سخت بيم مي دهم. دست از كيش بت پرستي برداريد و معبود حقيقي خداي آسمان و زمين را پرستش كنيد اي زادگان عبدالمطلب، اي زادگان عبد مناف، اي زادگان زهره، اي زادگان تيم، اي زادگان مخزوم، اي زادگان أسد، خدا بمن فرمان داده تا خويشاوندان نزديك خود را پيش از ديگران انذار نمايم، اكنون از شما هيچ نمي خواهم جز اين كه بگوييد «لا إله إلّا الله».

ابولهب كه مردي تنومند و درشتخو بود فرياد زد «تبّاً لك ألهذا جمعتنا» واي بر تو، ما را براي همين جمع كردي2. پيغمبر نگاهي به ابولهب كرده چيزي فرمود، لكن جعفر بن ابي طالب و عبيدة بن حارث و جماعتي ايمان آوردند.

قريش هر چه كوشيدند كه شايد بتوانند اين نور را خاموش كنند و از دعوت پيغمبر جلوگيرند ممكن نشد لاجرم به آزار و اذيت مسلمين پرداختند لكن بخاطر ابوطالب نسبت به شخص پيغمبر و علي ابن ابي طالب خيلي جسارت نمي كردند.

از جمله كساني كه در اين جا ايمان آورده و مورد آزار قريش قرار گرفته بودند عمار ياسر، و پدر و مادر و برادرش، خباب الأرت، صهيب بن سنان، بلال بن رباح عامر بن فهيرة بودند كه سخت تحت فشار و شكنجه قريش واقع شدند اكنون قصة بلال را چنانكه جاد المولي آورده بشنويد.


} بلال {

اميّه بن خلف بمجلسي كه در قريش تشكيل يافته بود شركت كرده و در آنجا نشسته بود كه مردي آرام آرام خود را بدو نزديك مي كرد، او خود را بوي رسانيده و آهسته بگوشش گفت هيچ خبر داري؟! پرسيد چه خبري چه شده؟ گفت: غلامت با محمّد رفت و آمد پيدا كرده، و من خود اين معنا را بچشم ديده ام، حتي بدست آورده ام در چه موقعي نزد او مي رود، يا در گرماي ظهر و يا در تاريكي شب است، و مكرر ديده ام كه راه رفتنش با ترس و احتياط است كه مي خواهد كسي از كارش سر در نياورد، و اگر فهم مرا تخطئه نكني من گمان مي كنم دعوت او را هم پذيرفته باشد چه من ان معنا را از سيماي بلال مي خوانم و من احوالات او را مورد نظر گرفته ام و چنين گمان مي كنم كه او نيز مانند بسياري از مردم مكه بدام وي افتاده، و دين او را پذيرفته است.